۱۳۸۶ مرداد ۶, شنبه

پنج و چهل و دو دقیقه ی صبح

من امروز همان پرنده ای بودم که روی سیم برق هایی که درست از وسط کوچه مان می گذشت نشسته بود و خیس از باران ساعت پنج و چهل و دو دقیقه ی صبح هفت مرداد بود .
در همان لحظه که صدای دویدن کسی روی آسفالت خیس می آمد و استارت ماشینی زده می شد .
من خودش بودم . یا آن پرنده شاید خود من بود . مطمئن نیستم .


باور می کنی ؟ : )

۱۳۸۶ مرداد ۲, سه‌شنبه

این , من نیستم !

هفت روز می شود که خانه نشین شده ام . خوب بودم . می خندیدم . علیرغم تمام آنچه که دور و برم در جامعه ای که یک ذره دوستش نمی دارم اتفاق می افتاد اما گوشه ای کز نمی کردم . غرهایم آنقدر زیاد نشده بود که خودم به خودم لعنت بفرستم . حالا بد شده ام ! دو سه روزی می شود که دوست نمی دارم این نیکوی وحشی ناآرام که خودش نیست . که خسته است . که معلوم نیست از خودش چه می خواهد . یادم رفته است . وای ! من ! نیکو ! با آن حافظه ام ! با آن حافظه ای که نه اسم ها را از یاد می بردم و نه چهره ها و نه اتفاق های ریز و درشت ! حالا حتی حرف های دو دقیقه پیش خود را فراموش می کنم . آنقدر زیاد می خوابم که نمی دانم آنچه اتفاق افتاده است مال خواب بوده است یا مال بیداری . گم کرده ام . گیج می زنم . نه به گریه هایم اعتماد می کنم و نه به خنده هایم اعتنا . نمی توانم چشم ببندم به آنچه که دارم می بینم دور و برم چه می گذرد . چه می شود . مازوخیستی همیشگی ام را حفظ می کنم . می فهمم که چطور یکهو جوش می آورم . داد می زنم . نه ! این من نیستم . این که این طور بی تاب و بی قرار شاکی دنیا و خلق خداست , این دخترک ! نه ! من نیستم . حال تمام اینها به کنار , چرا این طور شده ام ؟ ساکت ساکت ساکت بعد یکهو انگار که آتشم بزنند گر می گیرم و داد می زنم و فوران می کنم . نمی دانم . کلافه شده ام از خودم . بعد می گویم بنشینم بخوانم می بینم حوصله نمی کنم . آن همه کتاب که خریده بودم , که هدیه گرفته بودم , هیچ کدام را بیش از ده صفحه ی اول نمی خوانم . می گویم بنویسم , باورم نمی شود ! چرت می نویسم . طوری که از کاغذ هم خجالت می کشم . به دانشگاه نمی خواهم فکر کنم . عصبی می شوم . مثل دیوانه ها از صبح که چه عرض کنم از ظهر که بلند می شوم در این لپ تاپ را باز می کنم هی خبر می خوانم هی وبلاگ می خوانم هی از این لینک به آن لینک با چهار نفر چت می کنم و خودم هم نمی فهمم چرا آن آیکون بیزی همیشه ی خدا باید کنار چراغ مسنجرم روشن باشد . حالا وقت های اینویزیبل بازی هایم را اگر به حساب نیاورم . خانه نشین شده ام . نه آدمی می بینم . نه خیابانی . نه تئاتری . نه سینمایی . نه فروشگاهی . نه کاری جدید را شروع می کنم و نه کارهای قدیم را دنبال . نه کلاسی می روم خیر سرم ! بیکار بیکار بیکار . قبل از این خانه نشینی دست کم چهار جا کار مفید انجام می دادم . حالا چه ؟ هیچ ! اتاقم نامرتب و نامنظم و کثیف شده است . به روی خودم هم نمی آورم که لااقل این کاغذهای از روی میز ریخته روی زمین را جمع کنم . این روسری و شال ها . شلوار ها و مانتوهایم را از دسته ی این صندلی و تخت جمع کنم . اصلا یک چیزی شده ام که خودم هم باورم نمی شود . تنها کار منظمم که آن هم کلی لطف می کنم برای انجام دادنش آلارم گذاشتن گوشی سر ساعت 6 و 12 است که آنتی بیوتیک هایم را بخورم . گاهی هم دو ساعت از 6 یا 12 گذشته و شک می کنم که خورده ام یا نه ! باید بنشینم تمامشان را بشمارم تا ببینم یکی ِ امروزم را خورده ام یا نه . پا از اتاقم که بیرون بگذارم با یک نفر دعوایم می شوم . خسته ام . کلافه ام . به این بیکاری و علافی عادت ندارم . امروز قبل از اذان صبح بود سلکشن آهنگ هایم را گذاشتم , دفترم را باز کردم نشستم به نوشتن . و روبرویم آن 22 تا بروزری بود که از این ور و آن ور باز کرده بودم . شده مثل یک تکلیف که اگر تیتر یک فلان جا را ندانم انگار خطا کرده باشم یا چه می دانم فلان وبلاگ که اصلا در لیست لینک هایم نیست را اگر بعد از چند وقتی سر نزنم انگار اتفاق عجیبی افتاده است . خدا می داند که خودم باورم نمی شود . جیمیلم باز است و تا یک اسپم اضافه می شود فوری دیلیت فور اِورَش می کنم . گوشی ام اگر روشن باشد ای ام اس بیاید یا زنگ بخورد یا جواب نمی دهم یا بی ربط جواب می دهم . فکر می کنم آن پنجاه نفری که در لیست فرند های توییترشان هستم به زودی مرا ریموو کنند که این دختر چه می گوید ؟ با این توییت های بی مزه اش . ای بابا . اخبار را که نگویم بهتر است . این اتفاق های عجیب و غریب .این تب فوتبال و تعجب من که واقعا چطور حوصله می کنند نود دقیقه دویدن اینها را تماشا کنند که بعد از بازی می روند پی خوشی شان و تیتر یک مجله های ورزشی می شود : ما تلاشمان را کردیم ! و این جمله گویی که از صد فحش بدتر باشد . بعد بند دویست و نه اوین و این و آن که یکی یکی بهشان اضافه می شود . بعد حکم های بدوی و نهایی برای دانشجوها . بعد لینک لینک لینک لینک لینک. از اول تا آخرش را حرص می خورم . ناراضی ام . شاکی ام . حالا ناراحتی های جانبی اش بماند . نمی دانم . کلافه ام . و ناراحت از اینم که این نیکو این چند وقته خیرش به هیچ کس نرسیده ! برای مامان برای بابا برای هدا و الهه و دوست و آشنا و غریبه ! برای همه غصه می خورم ! خجالت می کشم از ناشکری ام . مامان با یک دنیا نگرانی اش : نیکو قرصت را خورده ای ؟ سرت را کج نکن مامان. بیا بنشین پیشم نیکو جان ! بابا از راه می رسد و رانی آناناس خنک به دستم می دهد و می گوید نیکو جان بهتری ؟ هدا که پسوند همه ی نیکو گفتن هایش شده قربونت برم .هدا با مهربانی هایش . الهه ی کوچک با رسیدگی های بامزه اش , با آن چشم ها که معصومیت می بارد ازشان . کلافه ام از خودم . اینها را در حالی می نویسم که در دل می گویم :
به قول نادر ابراهیمی : رجعتی باید !

چه می دانم ! نه ! این نیکو نیست .

۱۳۸۶ تیر ۲۱, پنجشنبه

۱۳۸۶ تیر ۱۶, شنبه

من خواب های خود را آشفته کرده ام .

اینجا هیچ چیز تازه ای نیست .
همان گرد و خاک و غبار گرفته هاست .
همان خلوت و خواب و رخوت است .
بچه ها شما بازی کنید .
من خوابم می آید .

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بچه ها ! شنیده اید که ؟ هم میهن که رفت حالا امروز هم کافه تیتر تمام شد .
گفتم که من باید بخوابم ,,,
من در کل باید مدت زمان زیادی را بخوابم .

۱۳۸۶ تیر ۱۴, پنجشنبه

ریز و گنگ و مردد و تازه و خیس .

امشب بعد از مدت ها - Eros - را گوش کردم . چه بگویم ؟ هم سرشارم می کند و هم می کوباندم . هم پروازم می دهم و هم سستم می کند . هم بیدار و هشیارم می کند و هم خواب و بی حالم .

وقتی می نوازد , در چشم من نهال خیسی می روید که قد می کشد به بلندای دور از دید .
هـــای ! ای دور ! پروازم بده ,,, چشمانم را بسته ام .

قلم مقدس

یادشان می رود که تو زنده ای , که می نویسی , که جوهرت نخشکیده هنوز , که روی کاغذهای سپید خط دار و بی خط دفترها می چرخی ,

و تو آزادانه می رقصی ؟

با تو هستم ! قلم !
فردا روز تو هم هست .

۱۳۸۶ تیر ۱۲, سه‌شنبه

چشم های بسته

سرم را به دو طرف تند و تند و تند تکان می دهم و پشت سر هم و یک بند و بی وقفه می گویم : نه , نه , نه
هه ! یک نفر بیاید سر من را در دست هایش نگه دارد تا این حرکت مداوم سر و صورت و گردن به توقفی برسد . و این " نه " های بی دلیل از شتاب بیفتند و بعد خاموش شوند .