۱۳۸۷ خرداد ۱۶, پنجشنبه




امروز ، از سر صبح دلم غمگین بود .
آقای نادر خوب من , آقای محترم و دلپذیر من , آقای خوشایند و نازنین من , سوگنامه بنویسم برایتان ؟
- ببخشید آقا ، من در این شهر کسی را نمی شناسم .
ویبره ی گوشی ام را حس کردم و باز کردن پاکت اس ام اس و خواندن این جمله : عزیزم ، نادر فوت کرد .
اینجا هیچ کس نیست که غروب ها به من خوش آمد بگوید .
آقای بزرگ ، آقای اسطوره ی روزهای بزرگ شدنم ، چگونه بگریم ؟ چگونه باور کنم ؟ چگونه بپذیرم ؟
آقا اینطور نکنید ، دیگر تمام شده است آقا .
این مجله ای که برای کلاس صفحه آرایی رسانه ام ، روی جلدش را به لبخند تو آراسته بودم ، که نامش را به نام با صلابت تو معطر کرده ام ، که مقاله اش را با گفتن از قلم خوش رقص تو ارزش داده ام . تو به من بگو ... چگونه تمامش کنم ؟
فراموشی را بستاییم ، چرا که ما را پس از مرگ نزدیکترین دوست زنده نگه می دارد.
کتاب هایت ، دفترهایم ، عکس هایت ، آه ... پوستر چهره ی نازنین تو ، آقای خالق عاشقانه ها ، من چگونه باور کنم ؟
یاد تو هر لحظه با من است ، اما یاد ، انسان را بیمار می کند .
این تومور و فراموشی و نشناختن ها ، آخر تو را تمام کردند ؟ آقای نادر نویسنده ی بزرگ ، من چگونه بگریم ؟
دست هایتان را می بوسم . دست های خوبتان را می بوسم و می خواهم که سخت بفشارم استاد گرانقدرم .
آقا من می خواهم به ستاره آباد بروم .
دلم ، نادر بزرگ ، دلم حال بدی دارد و دود ، دود دیدگانم را آزار می دهد و اندوه از سر و پای من بالا می رود . کاش بودید آقای نادر ، کاش بودید کمی بیشتر ، کمی دیرتر ، یا حالا که رفته اید ، دست کم ای کاش بر می گشتید . کاش می دانستید که نمی توانم باور کنم . و این اشک ها ، این اشک ها ، به خدا نمی دانم از چه روست ؟
دیر است برای بازگشتن ، برای خواندن تصنیف های کوچه و بازار ، برای بوییدن کودکانه ی گلها .
غمگینم . انگار که یک جای ذهنم ، یک ساختمان قدیمی پر خاطره ی پیر ریزش کرده است .

دستمال های مرطوب تسکین دهنده ی دردهای بزرگ نیستند . اینک دستی ست که با تمام قدرت مرا به سو ایمان به تقدیر می راند . اینک ، سرنوشت ، همان سرافرازی ازلی خویش را پایدار می بیند .
شاید ، شاید که ما نیز عروسک های کودکی یک تقدیر بوده ایم ... نمی دانم ...

آی ، خدای بالای سر ، بگذار بگویمت ! خوب نمی کنی این روزها با ما . خوب نمی کنی ... و دلگیرم از تو ... دلگیرم ... خوب نمی کنی با ما ...




پیشتر ها که از نادر بزرگ گفتم :

نادر ابراهیمی - آذر هشتاد و پنج
تاثیرگذارترین ها
وحشی می گریم

و ....

هیچ نظری موجود نیست: