۱۳۸۶ دی ۲۰, پنجشنبه

این آفتاب سرما خورده با نفس های مریضش حال مرا به هم می زند و
فکر می کنم که : به چیزهایی که دارند هجوم می آورند ، نیاز هست که حضور داشته باشند, و خواست من اجازه نمی دهد.


و = در حالی که

پ.ن : دقیقاً در چه حالی که ؟