۱۳۸۶ مهر ۱۰, سه‌شنبه

منظور هوا از سرد شدن این است که خب ژاکت بپوشید

روز حذف و اضافه در تاکسی نشسته بودم و در گیر ترافیک افتاده بودم . پیام بازرگانی های رادیو و نچ نچ و کله خاراندن های راننده و بوی بنزین ماشینش کلافه ام کرده بود . نفهمیدم چطور به دانشگاه و حذف و اضافه رسیدم . از آن طرف هم کلاس همان ساعتم را هر طوری بود نشستم که غیبت نخورم . در راه بازگشت دلخوش 19 واحدم بودم و نگران واحد هایی که باید می گرفتم و پیش نیاز هایش را تازه باید این ترم بگذرانم . در کل اما, برای وضعیت درسم خوشحالم .

حالا شما به خودتان نگیرید اما راستش من فرق خاصی ندیدم بین آدم های رمضان با آدم های شعبان و رجب و ماقبل. اصولاً عجب خدای خوش بینی داریم .

امروز خواب بدی دیدم .


پ.ن : کافه پاییز را دوست دارم

هیچ نظری موجود نیست: