۱۳۸۶ مهر ۲۳, دوشنبه

نــیــکوی این روزهــا

توقعم از آدم ها پایین آمده است
آرامشم بیشتر شده است
چیزهای تازه ی زیادی دارم یاد می گیرم
انگیزه های خوبی دارم در این مقطع زمانی
تحمل ندارم نزدیکانم ناراحتم کنند
نیاز به خنده و خواب و زمان را بیشتر از همیشه حس می کنم
به هیچ عنوان به اندازه سر سوزنی حتی حوصله ی چک و چونه زدن ندارم
راه و تاکسی و اتوبوس روی اعصابم تاثیر می گذارند
خریت آدم ها واکنش خاصی را در من برنمی انگیزاند
کار جدی و پر زحمت و خوبی را شروع کرده ام
حال توضیح دادن ندارم
خستگی هایم تلخ و شور نیستند
درس هایم را دوست دارم
زود می زند به سرم گاهی
تازگی را ریخته ام در نگاهم
تمام شب هایم مملو از دلگرفتگی است
موسیقی
کیف قشنگی خریده ام
می پرم
دلم صمیمیت می خواهد خیلی وقت ها و خلوتی خیلی وقت ها تر
سازگارتر شده ام و منعطف تر
تشنه می شوم زود به زود
با خودم شعر می خوانم
غر نمی زنم زیاد
بدم نمی آید هوا کمی سرد شود
ارزش داشتن تجربه ی پیگیری کار اداری را الآن می فهمم
کف پاهایم شب ها خیلی درد می کنند
نمی دانم تنها هستم یا نیستم
بله . دلم می خواهد
کارهایی که دارم برایم مهم هستند . مهم
وبلاگم را دوست دارم زود به زود آپدیت کنم